اینجا بارون سرد و تندی داره میاد شرشرش به قدری بلنده که صدای مادرم که داشت به در اتاقم میزد نشنیدم و آخرش مجبور شده بود موبایلمو بگیره
بارون خوبی داره میاد یاد سیزده فروردین پارسال افتادم شدت بارون نذاشت تا آخرای شب هم از خونه بیرون برم
بعد از یه روز کاری وحشتناک که هنوز هم پشت کامپیوتر هستم صدای بارون با چایی تازه دم و یک تیکه کیک خونگی خیلی چسبید.
تمام امروز رو کار کردم اتاقم پره از ته چک و کپی چک و فاکتور ها و قرارداد های آبکی و یه عالمه مدارک ناقص که من بدبخت باید تجزیه تحلیل کنم و سند بزنم در عرض دو روز کارکرد مستمر به یه جایی رسوندم باورم نمیشد به این زودی تموم بشه البته کلی از ضمائم مثبته هست که نمیتونم به قراردادها نسبتشون بدم که تو یه فرصت مناسب باید از آقای مدیر بپرسم البته اگه بشه گیرش اورد اونا هم یک روز وقتمو میگیره بعد بهروز میشم نمیدونید چه عالمی داره وقتی تموم حساب و کتابا بهروز میشه همه چی با هم میخونه و هیچ مغایرتی نداری چه احساس قشنگی داره. حسابداری همینطور که شیرین و دلچشبه همونقدر هم سخته ولی با تموم سختیش من خیلی علاقمندم .
وقتی کار میکنم کمتر به مسائل جانبی فکر میکنم کار برام مثل مسکنه ولی خب تا تموم میشه یا حین تجدید قوا باز هم ............
از اینکه دختر ......... هستم و با این همه بدبختی باز هم رو پام و برای خودم دلگرمی ایجاد میکنم و سعی میکنم به خودم کمک کنم خوشحالم ولی نمیدونم تا کی این وضع ادامه داره خدا میدونه
وقتی احساس میکنم دارم افسرده میشم سریع پیشگیری میکنم راه پیشگیریش هم برای من سادهس چون آدم قانعی هستم مثلا حتی با یه جفت جوراب هم مسئله حله البته پیشگیریم به میزان افسردگیم ربط داره ولی در کل سعی میکنم اولین کسی باشم که شرایط خودم رو بفهمم و به خودم کمک کنم.
ولی چند روزه به قدری غرق در حساب و کتاب شدم که اصلا نمیفهمیدم کی هوا تاریک میشه و کی نصفههای شب میشه دیشب تا نزدیکای صبح داشتم سند میزدم انگشتام داشت درد میکرد بس که با کیلدهای کیبورد زدم باز هم شکر که کاری دارم و سرگرمم.
nazar yadet nare http://1356-kermanshah.blogsky.com/
خسته نباشی لیلا خانم جان..
فکر کنم دوباره داری همان لیلای خوب می شی