امسال رنگ همه چی عوض شده حتی دید و بازدیدها اولین جا که باید سر میزدم خونه دوستم بود یکشنبه هفته پیش بود که باباش فوت کرد باید میرفتم و عرض ادب میکردم هرچند که اصلا دلم نمیخواست برم جای خالیشو ببینم ولی خب مجبور بودم
همینطور که آماده میشدم مانتو مشکی روسری مشکی و یه جفت کفش مشکی انتخاب کردم و پوشیدم جلو آینه که رفتم هوس کردم یه کمی رژ بزنم یهو اشک تو چشام حلقه زد پاکش کردم هم اشکامو هم روژمو روسریمو گره زدمو راه افتادم
خونشون دو خیابون پایین تر ازما ست قبلا با هم همسایه بودیم طبقه پایین ما بودندکلی خاطره دارم از این خونه و از این خیابون
بالای سالن خونشون روی میز که پارچه سیاهی کشیده بودند عکس باباش و گل و لاله دیگه چشام به این جور چیزا عادت کرده آخه هنوز تو خونه خودمون هست
۱۰ دقیققه نشد که خداحافظی کردم هم اینکه کلی مهمون داشتند و من حوصله این همه آدمو نداشتم هم اینکه واقعا جای خالیه باباش اذیتم میکرد
به طرف خونمون راه افتادم همینکه به خیابون خودمون رسیدم متوجه قدم زدنم شدم آروم آروم داشتم قدم میزدم صدای قدمهام تموم شهرک و پر کرده بود از تق تق کفشام توی سکوت شهرک خوشم اومد چقدر محکم قدم میزدم درست مثل یک ادم قوی که به چیز مهمی فکر میکنه و منظورش از قدم زدن اینه که به نتیجهای برسه
ولی من اصلا به چیز مهمی فکر نمیکردم
اما نه با اینکه نمیتونستم فکرمو ذهنمو متمرکز کنم با این ذهن داغون همیشه به یک نقطه میرسم به نقطهای که آغاز و پایان تموم خوشیهامه تموم هستو نیستمه همه میگن تو کارتو بیشتر از همه چیز تو دنیا دوست داری ولی به نظر من اشتباه میکنن من چیز دیگهای دارم که از همه چیز و همه کس تو دنیا بیشتر دوست دارم
سلام ..
فرا رسیدن عید و سال نو را به شما تبریک می گویم ..
سالی سرشار از سلامتی و موفقیت را برای شما آرزو
می کنم ...
در پناه حق
چه چیزی رو بیشتر دوست داری؟
...؟
بدرود.
با درد از دست دادن غریبه نیستم لیلا جان. با سالهایی که کنار قبرها تحویل می شوند. و همیشه هم بزرگترین وحشتم از از دست دادن بوده. کابوسهایم هم.. می گذرد این رنج و کمرنگ و کمرنگ می شود و جایش را زندگی می گیرد. برایت آرزو می کنم که زودتر و کم رنج تر بگذرد برایت..
بهار فصل درنگ عاطفه در کوچه باغهاست....کوچه ی دلت لبریز از بوی بهار بادا...نوروز مبارک....